افسردگی مادران ممکن است همدلی کودک را کاهش دهد

بر اساس مطالعه ای جدید منتشر شده در ژورنال آکادمی روانپزشکی کودکان و نوجوانان آمریکا، مواجهه کودک با افسردگی حاد مادر، ریسک کاهش همدلی کودک را نسبت به درد دیگران افزایش می دهد. محققان در مطالعه ای کودکان مادران دارای افسردگی بعد از زایمان را از بدو تولد تا سن 11سالگی پیگیری کردند و اثرات افسردگی مادران بر واکنش های همدلانه طبیعی کودک را در برابر اندوه های دیگران ارزیابی کردند. جمعاً 27 کودک از مادران مبتلا به افسردگی و نیز 45 نفر به عنوان گروه کنترل و فاقد اختلال در این مطالعه به کار گرفته شدند. آنها هر نه ماه به مدت شش سال ویزیت خانگی داشتند تا الگوهای تعاملی مادر-کودک را بسنجند و از آنها خواسته شد در سن 11سالگی در جلسه مغز نگاری MEG شرکت کنند تا واکنش های طبیعی آنها به دردهای دیگران مورد ارزیابی قرار گیرد. پروفسور راث فیلدمن مدیر آزمایشگاه نوروساینس رشد اجتماعی و ایروینگ بی هریس از جامعه بالینی کودک در دانشگاه بار ـ ایلان و سردبیر این مطالعه گفت “ما کنجکاو شدیم تا افسردگی مادران و ارتباطش با پردازش نورونی کودکان 11ساله به دردهای دیگران را ببینیم”.
مطالب مرتبط:
افسردگی بارداری و تاثیر آن بر مغز کودک
“نتایج مطالعه ما نشان داد که واکنش طبیعی به درد در کودکان مادران افسرده زودتر از گروه کنترل می توانند ناحیه مرتبط با پردازش شناختی اجتماعی را متوقف کنند، به طوری که به نظر می رسد در کودکان مادران افسرده فرآیندهای تفاهم محور در برابر دردهای دیگران را کاهش می یابد، شاید به دلیل دشواری در تنظیم برانگیختگی بالای مرتبط با مشاهده آلام دیگران”.
یافته ها همچنین نشان می دهند که الگوهای تعامل مادر -کودک نقش مهمی در میزان این تأثیر ایفا می کند. وقتی که تعاملات مادر با کودک بیشتر هم خوان بود (زمانی که مادر و کودک بیشتر به یکدیگر توجه می کردند) و زمانی که مادران کمتر غیرقابل پیش بینی بود کودکان توانایی های پردازش قوی تری در این حیطه خاص از مغز را نشان دادند. فلدمن بیان کرد “مشاهده نقش رابطه مادر-کودک در یافته های ما امیدبخش است. مادران افسرده مکرراً همخوانی کمتری با نیازهای کودک دارند و غیر قابل پیش بینی بودن را در رابطه با کودکانشان نشان دادند و از این رو از طریق آن ممکن است برخی از تفاوت های موجود بین کودکان مادران افسرده و همسالان بدون این مشخصه را در مطالعه مان تشریح کنیم “.
اگر چنین باشد، یافته های ما یک نقطه شروع و پیشگام می باشد، که در آن مداخلات بعدی بتوانند توجه شان را بر کمک به کاهش اثرات افسردگی مادران بر رشد روانشناختی کودکان متمرکز کنند”.

بعد از طلاق؛ رهایی و تغییر

با طلاق شما ممکن است کاشانه، فرصت بودن با کودکان، خویشاوندن همسر، خانواده گسترده و حتی دوستانتان را از دست بدهید. طلاق زیان های اجتناب ناپذیری مانند تنهایی، تغییر سبک زندگی، تجسم نکردن آرزوها و خاطرات گذشته به همراه دارد. طلاق ممکن است مهاجرت به شهر دیگر، تغییر شغل یا تحصیل و یا استخدام فردی برای ادراه منزل را در بر گیرد. جدایی از همسری که راضی به طلاق نیست یا متارکه کرده است، سخت تر است. این وضع اعتماد به نفستان را نابود می کند به ویژه اگر غیر منتظره باشد یا همسرتان به دلیل دوست داشتن فرد دیگری متارکه کرده است. معمولاً از بی هویتی در یک زن یا شوهر یا شاید مثلاً پدر یا مادر صحبتی به میان نیامده است. برای تغییر و رهایی موفقیت آمیز می بایست هر فقدانی یک سوگ تلقی شود. بسیاری از آثار اندوهناک از طلاق فیزیکی و شرعی پیشی می گیرند و راه را هموار می کنند.
طلاق: بایدها و نباید ها
بهتر است مراحل کوبلر راس را به عنوان انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش را در این زمینه بشناسیم. ترس که در آن هیجان نافذ گاهاً در گذری است، ذکر نشده است. همه این تغییرات استرس زا محسوب می شوند. مواجهه ناخواسته با اینها موجب اضطراب می شود. از این رو، بسیاری از عناصر مهم زندگی این اشخاص به یک آن تحول می یابند که در بین آنها استرس وحشتناک است. با جدایی بارها و بارها خاطرات و غم های مرتبط با گذشته از قبیل سقط جنین، مرگ، مهاجرت یا طلاق والدین زنده می شوند. لذا، یک مرد وقتی که پسرش چهار ساله می شود به یاد گذشته و پدرش می افتد که در چهارسالگی او را از دست داده؛ او نه تنها جداشده است بلکه، تغییر مکان نیز داده است؛ ضمن اینکه که خواهان رجوع به وضع سابق است. اما نزدیکی به همسر سابق یک انگیزه خودخواسته نیست. خاطرات گذشته ی ترک پدرش و پیش بینی خدشه دارشدن اعتبار آرمانی پدرش به واسطه رویارویی با نیازهای پسرش برایش دردناک است.
بسیاری از اوقات، هر دو فقدان قبل و عدم جدایی از پدر یا مادر وجود دارد، به عنوان مثال، زنانی که پس از مرگ پدرشان ارتباط نزدیکی با مادرشان داشته اند، برای چنین همسرانی خطر فقدان سخت و طاقت فرسا است. او هنوز در غم از دست دادن پدرش است و از نظر هیجانی نتوانسته از مادرش جدا شود. جدایی از همسر در این حالت تقریباً غیر ممکن است. او مشاجره می کند و به نشست راضی نمی شود بلکه طلاق را به عقب بیندازد، شاید بدان وسیله از اندوه ناشی از آن، احساس تنهایی، پوچی و رهایی جلوگیری کند. در چنین مواردی، عصبانیت منجر به جدایی می شود، اما؛ دعواهای پی در پی روشی برای تداوم ارتباط است. اغلب همسران بین جدایی و دلبستگی در نوسان هستند؛ گاهی اوقات، نخست مطیع اند، سپس مقاومت می کنند. آنها نمی توانند باهم کنار بیایند بدون احساس اینکه با این کار آنها در حال از دست دادن بخشی از وجود خود می باشند. مثلاً هر چیزی پذیرفتنی و ممکن است فقط با یک قلم جنس ناچیز، یک قطعه موسیقی یا بزرگداشت شب یلدا.

الگوهای مختلف در ارتباط زناشویی

ارتباط زناشویی ارتباطی است که در مقایسه با سایر ارتباطات انسانی بی نظیر است. چرا که دیگر ارتباطات انسانی یک بعد از حیات را می‌پوشانند اما ارتباط زناشویی دربرگیرنده ابعاد زیستی، اقتصادی، عاطفی و روانی است. الگوهای ارتباط زناشویی به الگوهای درونی شده ای گفته می‌شود که هر زوج با خود به روابط زندگی زناشویی می‌آورد. این الگوها نشان می‌دهد که الگوی تعامل کارآمد بین زن و شوهر چه باید باشد. از دید متخصصین روانشناسی الگوهای مقابله با مشکلات که زوجین در موقعیت های تعارض آمیز به کار می‌برند، الگوهای ارتباطی زناشویی نام دارد.


مقایسه الگوهای ارتباطی در دو دسته از ازدواج‌های موفق و ناموفق یکی از اهداف مهم پژوهش ها در حوزه مشاوره خانواده و ازدواج است. در این زمینه پژوهش های متعددی انجام گرفته و الگوهای ارتباط زیادی توسط متخصصین شناسایی شده‌است که به معرفی برخی از آن ها می‌پردازیم.


بر اساس یک طبقه بندی که توسط متخصصین انجام شده است از جمله گاتمن(1993) و فیتزپاتریک(1988) چندین ارتباط بین زوجین نام گذاری شده اند. آن ها با استفاده از ابزار پرسش نامه و مشاهده به وجود دو نوع الگوی ارتباطی کلی در ازدواج پی بردند: زوجیت با ثبات، زوجیت بی ثبات. زوجیت با ثبات شامل زوج های سنتی، زوجهای دو جنسیتی و زوج های اجتنابی می‌شود.

زوج های سنتی: با نقش های جنسی سنتی یعنی مردانه و زنانه انطباق دارند، وظایف زن و مرد کاملا از یکدیگر متمایز و مشخص است. اهداف خانوادگی را بر اهداف فردی ترجیح می‌دهند. دارای برنامه منظم و مشخص روزمره هستند. در منزل در مکانی مشترک زندگی می‌کنند و هیچ یک اتاق خصوصی متعلق به خود ندارد. حد متوسطی از هیجانات مثبت و منفی را از خود نشان می‌دهند. از به وجود آمدن تعارض به جز در مسائل مهم اجتناب می‌کنند. به یکدیگر گوش داده و سعی می‌کنند ابراز همدلی کنند و بعد از پایان هر تعارض آشکارا در پی راضی کردن و متقاعد کردن طرف مقابل هستند. سنتی ها تمایل دارند که دیدی قراردادی به ازدواج داشته باشند و برای ثبات و اطمینان ارزش بیشتری قائل هستند تا تنوع و خودجوشی. آنها شدیدا به هم متکی بوده و اوقات زیادی را با هم به سر می‌برند. هرچند آن ها قاطعانه عدم توافق بین خود را ابراز نمی‌کنند. اما از تعارض و کشمکش نیز اجتناب نمی‌کنند. در یک ازدواج سنتی تعارض کمتر رخ می‌دهد چون قدرت و تصمیم گیری با توجه به هنجارهای مرسوم بین آنها تقسیم شده‌است. زوجین سنتی به میزان زیادی ابرازگر هستند و به راحتی احساسات شادی یا ناکامی‌خویش را ابراز می‌کنند.


زوج های دو جنسیتی(آندروژن): زن و مرد هر دو در قبول نقش های جنسی زنانه و مردانه مساوات طلب هستند، یعنی وظایف مردانه و زنانه تقسیم نمی‌شود، بلکه هر دو در مواقع مقتضی هر دو نقش را ایفا می‌کنند. اهداف فردی را بر اهداف خانوادگی ترجیح می‌دهند. برنامه زندگی منظم و از پیش تعیین شده ای ندارند. در منزل اتاق خصوصی دارند. سطوح بالایی از هیجان های مثبت و منفی را از خود نشان می‌دهند و ترجیح می‌دهند برای حل مشکلات درگیر در مذاکره و بحث طولانی در مورد بسیاری از مسائل شوند.

منبع:  مرکز مشاوره ستاره ایرانیان-الگوهای مختلف در ارتباط زناشویی


هفت سوالی که باید پیش از ازدواج بپرسید

جنگ اول به از صلح آخر! اکنون بپرسید تا بعدا راحت باشید


شما چگونه می فهمید که با فرد درستی ازدواج می کنید؟ امروزه با نرخ 50 درصدی طلاق، تأمل در مورد بهایی که برای آن پرداخت می شود، و یک سنجش دقیق له و علیه آن ارزشمند است؛ به هر حال در طول رابطه تجربه های بسیار زیادی وجود دارند که ارزیابی درست آنها سخت است. چطور می دانید که با چه قالب موضوعاتی می توانید موفقیت رابطه را پیشگویی کنید؟


اوایل سال اخیر، «الینور استنفورد» از نیویورک تایمز یک لیست 13 پرسشی برای قبل از سر سفره عقد پیشنهاد داد. خوبست که انها را ببینید. پرسشهایی محوری که هر زوج قبل از اینکه با همدیگر وارد عمل شوند می تواند از جستجوی آنها سود ببرند.استنفورد برای درست کردن این لیست با وکلای امور طلاق، محققان، و درمانگران سکس و ازدواج تبادل نظر کرده است. این لیست، برخی ابعاد ضروری از قبیل بدهی، سکس، مشاجره، و خانواده را پوشش می دهد.


لیست متعلق به استنفورد کمک کننده است، اما جامع نیست. شاید بتوان پرسشهای دیگری هم به لیست اضافه کرد تا در تسهیل فرایند تصمیم سازی کمک کند.


1. شستن لباس ها به عهده ی چه کسی است؟ افراد به طرز شگفت انگیزی می توانند درمورد کارهای طاقت فرسای روزمره که خواهان و مشتاق انجامش هستند نظرات محکمی داشته باشند: شاید از چمن زنی متنفر باشید، ولی به نظر نمی رسد درمورد پاک کردن پنجره ها اینطور باشد؛ شاید عاشق درست کردن شام هستید، ولی راجع به رخت شستن اینطور نیست. مهمتر اینکه شاید تصور می کنید پارتنرتان کارهای معین روزمره را انجام خواهد داد. آیا این انتظارات را به زبان آورده اید؟ تقسیم وظایف روزمره و تساوی حقوقی ناشی از آن (مخصوصا توسط زنها) می تواند امکان طلاق را در زوج هایی که هردو صاحب درآمدند پیش بینی کند؛ بهتر است صریح و یک رو باشیم.

2. چگونه با کارمان دچار وسواس شده ایم؟ مشاغل مختلف، سطوح مختلفی از تعهد زمانی را ایجاب می کنند. شخص مجردِ فاقد فرزند می تواند چنین وضعیتی را مدیریت کند، ولی در مورد یک زوج، با فرض داشتن چند بچه چطور؟ دانستن ترجیح پارتنرتان برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانه، موضوعی حساس است چرا که شما سعی دارید زندگی تان را باهم پیش ببرید. کیفیت زندگی، با تعارض بین کار وخانواده،رابطه ی معکوس دارد؛ بدین معنی که وقتی تصور نمی رود که زندگی کاری زوجین با ساعات حضور در خانه تداخل پیدا کند، آنها گرایش به ازدواج رضایت بخش تری دارند. تفاهم، مبتنی بر درک این قضیه است که چنانچه ایجاد تعادل دقیق برای زوجی، خوب جواب می دهد، چنین نیست که ضرورتا در مورد سایرین هم جواب بدهد.

منبع:  مرکز مشاوره ستاره ایرانیان-هفت سوالی که باید پیش از ازدواج بپرسید


کم شدن نقش خانواده توسط گروه همسالان

گروه همسالان
نقش مهمی در رفتار نوجوانی ایفا می کنند ، در سن 12 تا 16 سالگی نوجوانان تاثیر بیشتری از همسالان خود می گیرند.

شخصیت اخلاقی نوجوانان را گروه همسالان شکل می دهند

که والدین باید با فراهم کردن زمینه ای برای آنها در گروه های همسالان خود فرزندان را شرکت دهند و باعث ارتقای آنها شوند.

با شرکت کردن در گروه همسالان خود نوجوانان می توانند رفتارهای اجتماعی را یاد گرفته و نقش موثری پیدا کنند.
از گروه همسالان خود نوجوانان ممکن است تاثیر مثبت و منفی از خود بروز دهند.

کودکان در سن کمتر تصور می کنند که قانون های موجود در طبیعت عوض نمی شوند

که در سن نوجوانی درک آنها از دنیای پیرامون تغییر می کند.

گروه های دیندار هم سال زمینه پیشرفت امور دینی و مذهبی را در کودکان بیشتر می کنند.