بهبود بعد از طرد شدن و جدایی در یک رابطه | روانشناسی بعد از جدایی

روانشناسی بعد از جدایی
روانشناسی بعد از جدایی : از آنجایی که سیستم عصبی ما برای یافتن ارتباط ، محتاج دیگران است،طرد شدن در یک ارتباط دردناک است. طرد شدن در یک ارتباط عاشقانه نیز به طور خاصی آسیب زاست. احساس تنهایی و از دست دادن رابطه،در اهداف تکاملی بقاء و زایش،سهیم است؛ یعنی اگر ایده آل نگاه کنیم، تنهایی باید تشویقتان کند که به سمت دیگران بروید و با آنها رابطه برقرار کنید.

یک مطالعه در دانشگاهUCLA خاطرنشان می کند که جایگاه حساسیت به درد عاطفی در مغز درست همانند درد فیزیکی در یک ناحیه است، پس می تواند به همان میزان آسیب بزند. واکنش ما به درد، متاثر از ژنتیک های ماست،و اگر حساسیت ما به درد فیزیکی زیاد باشد،لطمه ناشی از طرد شدن را بیشتر احساس خواهیم کرد.

با این همه، هلن فیشر انسان شناس می گوید؛ عشق، با چنان شدتی مواد نوروشیمیایی احساس را تحریک می کند که طردشدن را می توان شبیه و اکنش بدن نسبت به ترک مواد دانست. این مساله می تواند ما را درگیر اندیشه ی وسواسی و یا رفتارهایی کند که ناخواسته هستند.این موضوع حتی برای بال‌های مگس تسه تسه در تجربیات آزمایشگاهی نیز بدرستی ثابت شد.

بیشتر افرادبعد از 11 هفته از طرد شدنشان،کم کم احساسشان بهتر می شود و خبر از حس پیشرفت در خود می دهند. به همین منوال، زوجین تنها چند ماه بعد از طلاق احساس بهتری خواهند داشت، نه چندین سال بعد. به هرحال بالای 15درصد مردم بیش از سه ماه رنج می کشند. طردشدن می تواند موجب افسردگی شود، مخصوصا اگر افسردگی خفیفی همیشه با ما بوده باشد یا پیشتر از افسردگی آسیب دیده باشیم ونیز تجربه ی از دست دادن داشته باشیم. در اینجاست که اهمیت روانشناسی بعد از جدایی مشخص می شود.
عوامل موثر در تاب آوری روانشناسی بعد از جدایی
دیگر عواملی که بر چگونگی احساس ما در پس آیند یک جدایی اثر می گذارندعبارتند از:

– مدت زمان رابطه
– سبک دلبستگی ما
– درجه صمیمیت و تعهد ما
– مسائلی که مطرح و بحث شده بودند
– پیش بینی پذیری جدایی
– عدم تفاهم فرهنگی و خانوادگی
– دیگر شکست های گذشته و حال
– ارزش قائل بودن برای خود

بازسازی مجدد مغز برای مقابله با ترس

محققان با استفاده از ترکیبی از هوش مصنوعی و تکنولوژی اسکن مغزی راهی برای از بین بردن ترس های خاص از مغز کشف کرده اند. تکنیک های آنها که در چاپ مقدماتی مجله رفتار نوع بشر منتشر شده است می‌تواند منجر به روش درمانی جدیدی برای بیماران دارای اختلالاتی مانند اختلال استرس پس از وقوع سانحه (PTSD) و فوبیا شود.
از هر 14 نفر، 1 نفر دچار احتلالات مرتبط با ترس می شود و فشار قابل توجهی را در جریان خدمات سلامت روان به بار می آورد. در حال حاضر، رویکرد متداول اینست که این بیماران تحت درمان های انزاجاری قرار بگیرند. در این درمان ها بیمار با انچه می ترسد روبرو می شود به امید انکه وی یاد بگیرد که که انچه از ان می ترسد اسیب رسان و خطرناک نیست. اما، این درمان ذاتاً ناخوشایند است و بسیاری از افراد تمایلی به ادامه دادن آن ندارند. اکنون، تیمی نوروساینس از دانشگاه کمبریج، ژاپن و آمریکا روشی را به کار می برند که در ان حافظه ترس از چیزی به صورت ناهوشیار از مغز پاک می شود.
این تیم روشی برای خواندن و شناسایی حافظه ترس، تکنیک جدیدی را به نام “نوروفیدبک رمزگذاری شده” ایجاد کردند. در این تکنیک از اسکن مغزی استفاده شد برای پایش فعالیت مغز و شناسایی الگوهای پیچیدۀ فعل و انفعالات عصبی که تظاهرات مربوط به حافظه ترس را ایجاد می کنند. در آزمایشی، حافظه ترس را در 17 فرد داوطلب سالم ایجاد کردند، از طریق اجرای شوک الکتریکی مختصر هنگام دیدن تصاویر رایانه ای. پس از شناسایی الگوها، محققان حافظه ترس را با پاداش دهی هنگام دیدن همان تصاویر جایگرین کردند.
بیشتر بخوانید
روشی برای انگشت نگاری مغز
دکتر بن سیمور عضو انجمن مهندسی دانشگاه کمبریج یکی از پدیدآورندگان این مطالعه است. وی به تشریح فرآیند آن پرداخت: “روشی که اطلاعات در مغز بازنمایی می شوند بسیار پیچیده است اما امروزه؛ با استفاده از روش های بازشناسی تصاویر هوش مصنوعی می توانیم جنبه هایی از محتوای اطلاعات را شناسایی کنیم. زمانی که ما حافظه ترس متوسط را در مغز تحریک کردیم، توانستیم روش صحیح و سریع خواندن آن را با استفاده از الگوریتم Al به وجود آوریم. چالش بعدی این بود که روشی را برای کاهش یا حذف حافظه ترس بیابیم بدون هر گونه فراخواندن آگاهانه آن.”
وی هم چنین افزود:
“ما متوجه شدیم که حتی زمانی که بیماران در حال یک استراحت ساده بودند، امکان مشاهده زمان های محدودی وجود دارد که در آن الگوهای فعالیت نوسانی مغز که دارای ویژگی هایی جزئی از حافظه خاص ترس می باشند وجود دارد؛ اگرچه داوطلبان نسبت به آن ناهوشیار بودند. از انجایی که می توانستیم این الگوها را به سرعت رمزگردانی کنیم، تصمیم گرفتیم هر بار که به این ویژگی های حافظه دست یافتیم به افراد داوطلب پاداشی حتی مقدار پول کمی اهدا کنیم.”

۲ درمان شناختی-رفتاری در درد مزمن

درمان شناختی-رفتاری (CBT) رویکرد گسترده ای است، اغلب مبتنی بر الگوی تقویت (یا “عامل”): افکار یا رفتارهایی که پاداش داده میشوند، افزایش مییابند و افکار و رفتارهایی که نادیده گرفته میشوند، کاهش مییابند. نشانگان دردهای مزمنی که به دلیل بیماریهای مزمنی مانند آرتریدروماتوئید به وجود میآیند، هم برای بیمار و هم برای کارگزاران خدمات بهداشتی، مشکلات اساسی ایجاد میکنند. به سخن دیگر، بیماران معمولاً نمیتوانند با اطمینان، اطلاعاتی را درباره علل، سیر طبیعی و یا پیامدهای ممکن اختلال به دست آورند. در نتیجه، اینگونه بیماران غالباً پریشانی های روانشناختی و ناتوانی های عملکردی شدیدی را از خود نشان میدهند و برای مقابله با درد از راهبردهای شناختی-رفتاری غیرانطباقی استفاده میکنند.
بیشتر بخوانید: روان درمانی شناختی

این بیماران در بیشتر مواقع روحیه خود را از دست میدهند و به این دلیل که فکر میکنند متخصصان بهداشت افراد غیر سودمندی هستند و یا اینکه نمیتوانند درمان لازم را برای آنها فراهم آورند، به همکاری با آنها تمایل چندانی نشان نمیدهند (ترک و رودی، 1989). علاوه بر این، به دلیل به وجود آمدن تغییرات منفی در ارتباط بیمار با افراد خانواده، کارفرمایان و دوستانش، مشکلات فرد به مرور زمان وخیم تر میگردد (اندرسون، برادلی، یانگ، مک دانیال و وایز، 1985). پزشکان، روانشناسان و سایر فراهم آورندگان مراقبت های بهداشتی، غالباً نمیدانند که چگونه به نحوی مؤثر به بیماران دچار درد مزمن پاسخ دهند.

رویکرد درمان شناختی-رفتاری درد مزمن، بر اساس این فرض استوار است که بیمار با این باور که بسیاری از مشکلات او غیر قابل کنترل است وارد مرحله درمانی میشود؛ بنابراین، اهداف درمان شناختی-رفتاری این است که در ابتدا این انتظار را که در بیماران به وجود آورد که میتوانند مشکلات خود را به نحوی مؤثر کنترل کنند و سپس لازم است مهارتهایی را به آنها آموزش داد تا به وسیله آنها بتوانند به نحوی مؤثر هم به مشکلات فعلی و هم به مشکلات جدیدی که بعد از پایان درمان به وجود می آیند، پاسخ دهند.
هولزمن و همکارانش (1986) چهار مولفه ضروری برای نایل آمدن به اهداف درمان شناختی-رفتاری را به شرح زیر فهرست نموده اند:

الف: کمک به بیماران در جهت این باور که مشکلات آنها غیر قابل کنترل نیست. به عبارت دیگر، به جای امیدواری ضعیف، لازم است به آنان در زمینه مقابله مؤثر با درد، پریشانیهای هیجانی و دیگر مشکلات روانی-اجتماعی، کمک شود.

ب: به بیماران باید یاری داد تا بیاموزند افکار، هیجانات و رفتارهایشان را به منظور تعیین روابط بین این عوامل و حوادث محیطی، درد، پریشانیهای هیجانی و مشکلات روانی-اجتماعی مورد نظارت و پیگیری قرار دهند.

خود واقعی من

خود واقعی من

تمام ما تصوری از آن چیزی که هستیم را داریم.
 نتیجه تجربه ها  و پیامدها و طرز فکر ما در زندگی می باشد.
این تصور یا  این پندار از خود را “خود واقعی” می‌گوییم. 
منظور از خود واقعی 
خود واقعی همان مسئله ای می باشد.

که اکنون هستید و همه نقاط مثبت و منفی شما می باشد.

شما می توانید دارای این حالات باشید .

اضطراب.
افسردگی.
مشتاق بودن برای کمک کردن به اطرافیان.
مهربان بودن.
خودبین .
ضعیف بودن در رابطه با بیان کردن نه گفتن .
برخورد قاطعانه .
در برابر، خود آرمانی همان چیزی می باشید که شما آرزو کرده اید یا این احساس را دارید که باید وجود داشته باشید.

مانند اینکه من  باید به صادق بودن بپردازم .

اضطراب منتشر

اضطراب منتشر یا فراگیر قبل از اضطراب روزانه در رابطه با مسئله های روزمره می باشد.

این گونه اضطراب  به مدت طولانی دوام پیدا خواهد کرد و  جزوه اضطراب های حاد می باشد.

و حتی امکان دارد که عامل استرسوری برای آغاز شدن آن موجود نباشد.

عامل اضطراب منتشر
به طور مثال عامل ترسناک و ایجاد کننده اضطراب نمی باشد که موجب این نوع اختلال شود. 

شخصی که به این اختلال دچار می باشد به طور دائم در حال ترس می باشد که مصیبتی ایجاد شود.

بیشترین نگرانی های بیش از اندازه در رابطه با سلامتی، پول ، خانواده و کار می باشد.

گاهی اوقات عامل این گونه نگرانی به عاملی بسیار ناچیز محسوب می شود.
تاثیر تفکرات بر اضطراب منتشر
تفکر کردن در رابطه با هر مسئله می‌تواند موجب برانگیخته شدن نگرانی ها  و اضطراب ها شود.
این اشخاص نمی‌توانند نگرانی‌های خود را کم کنند.
حتی اگر این را بدانند که این اضطراب علت به خصوصی ندارد و بدون منطق می باشد.

این اشخاص نمی‌توانند به آرامش برسند.
این اشخاص در خواب و هم در به خواب رفتن  و همینطور در ادامه خواب دارای مشکل می باشند.